-
یه عکس جدید از دوستی قدیمی
شنبه 27 آبانماه سال 1385 16:27
-
خداحافظ
شنبه 12 آذرماه سال 1384 17:53
بودیم کسی پاس نمیداشت که , هستیم! باشد که نباشیم بدانند که بودیم ....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 آذرماه سال 1384 16:14
محتبی جان من که از شما تشکر کرده بودم در ضمن این وب لاگ خودته مگه آدم از خودشم تشکر می کنه . البته منم از دست بازدید کنندگان خیلی ناراحتم چون شما و من برای بدست آوردن این عکسها و مطالب زحمت می کشیم ولی وقتی با سردی روبرو می شیم خوب مسلما بی میل و رغبت می شیم . به هر حال از دست من ناراحت نباش من که با تو احساس غریبگی...
-
از مجتبی
یکشنبه 6 آذرماه سال 1384 12:44
با سلام می خواستم بگم که این آخرین عکسی بود که برایتان فرستادم وحاضر به ادامه همکاری با خانم مهندس نیستم. دریغ از یک تشکر ناقابل به خاطر این همه .......................................!!!!!!!!!!!
-
اینم یک عکس زیبا از مجتبی
یکشنبه 6 آذرماه سال 1384 12:36
-
گریه سیب
شنبه 5 آذرماه سال 1384 16:08
شب فرو می افتاد به درون آمدم و پنجره ها رابستم باد با شاخه در آویخته بود من در این خانه تنها تنها غم عالم به دلم ریخته بود ناگهان حس کردم که کسی آنجا بیرون در باغ در پس پنجره ام می گرید صبحگاهان شبنم می چکید از گل سیب
-
عکس از مجتبی
شنبه 5 آذرماه سال 1384 13:37
-
عکس از مجتبی
پنجشنبه 3 آذرماه سال 1384 12:02
-
عکس از مجتبی
چهارشنبه 2 آذرماه سال 1384 12:03
-
عکس
چهارشنبه 2 آذرماه سال 1384 09:35
-
نشانی
سهشنبه 1 آذرماه سال 1384 18:08
خانه دوست کجاست ؟ در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت نرسیده به درخت کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی است می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر بدر می آرد پس به سمت گل تنهایی می پیچی...
-
توجه
سهشنبه 1 آذرماه سال 1384 17:28
هرروز یک عکس از مجتبی در این وبلاگ خانم مهندس شیرازی
-
عکس از مجتبی
سهشنبه 1 آذرماه سال 1384 13:40
-
تشکر
دوشنبه 30 آبانماه سال 1384 16:04
می خواستم از مجتبای عزیز برای این عکسهای زیباش تشکر کنم .
-
عکس
دوشنبه 30 آبانماه سال 1384 15:41
-
عکس
دوشنبه 30 آبانماه سال 1384 13:12
-
ترانه
یکشنبه 29 آبانماه سال 1384 14:11
ترانه ی نرم خواندی. گفتند مست بخوان. شاد. خواندی. گفتند بیش از این. نرم خواندی. مست بودند. ناشاد. گفتند شاد و مست بیش از این... ... حالا دیگر نمی خوانی. صدایت خاموش شده است. دیگر این جا نه مستی. نه نرمی. نه شادی. تنها خاموشی ست.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1384 08:37
عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم برای خاطر تنها یکی مجنون صحراگرد بیسامان هزاران لیلی نازآفرین را کوبهکو آواره و دیوانه میکردم --- عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم بگرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان سراپای وجود بیوفا معشوق را پروانه میکردم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 آبانماه سال 1384 16:00
بابا ای ول خیلی باحال هستین . من این همه مطلب و عکس خوب می زارم دلتون می یاد نظری ندین . من که اگر وب لاگ خودم نبود هر روز بهش سر می زدم و نظر می دادم .
-
دست نوشته بتهوون در کتابخانه یک مدرسه
دوشنبه 23 آبانماه سال 1384 15:52
Ludwig van Beethoven یک قطعه موسیقی دست نویس از لودویگ وان بتهوون که شامل یکی از انقلابی ترین آثار اوست، توسط یک کتابدار که به تمیز کردن قفسه های کتابخانه یک مدرسه علوم دینی در پنسیلوانیا مشغول بود، کشف شد؛ این قطعه مدتی بیش از یک قرن بود که مفقود شده بود. عقیده متخصصین بر این است که این دست نوشته 80 صفحه ای که نسخه...
-
فنون زیبایی خانم ها
دوشنبه 23 آبانماه سال 1384 14:50
مهمترین و حساس ترین عضو بدن که در عین حال نقش مهمی در زیبایی ایفا می کند, پوست است. بهتر است بگوییم پایه زیبایی صورت داشتم پوستی زیبا , سالم و نرم است. به چند نکته مهم برای داشتم پوستی سالم توجه کنید: 1- تغذیه مناسب اثر بسیار مطلوبی روی پوست صورت دارد. میوه و سبزیجات تازه( بخصوص سبزیجاتی که رنگی هستند مانند هویچ, گوجه...
-
عکس
دوشنبه 23 آبانماه سال 1384 11:34
امروز رگ عکس گذاشتنم گرفته ....
-
عکس
دوشنبه 23 آبانماه سال 1384 11:29
-
عکس
دوشنبه 23 آبانماه سال 1384 08:44
-
یادت نرود
یکشنبه 22 آبانماه سال 1384 08:50
چشمی بفرست برای انگشتانم که مشت این سیب را باز کنم سیب زبان چاقو را خوب میفهمد با همین زبان دل ِ این دانه را میشکنم فریادش را میشنوم همراه این صدا به سفر میروم... به «نمیدانم» ا میدانم! ا گمشده ها را میخوانم یادت نرود! ا جای پای مرا توی کتابی ثبت کن که نام آن سیب نه شاید که چیز دیگری باشد
-
عکس
شنبه 21 آبانماه سال 1384 15:47
-
سکوت
شنبه 21 آبانماه سال 1384 15:39
من سکوت خویش را گم کرده ام لاجرم در این هیاهو گم شدم من که خود افسانه می پرداختم عاقبت افسانه مردم شدم ای سکوت ای مادر فریاد ها ساز جانم از تو پر آوازه بود تا در آغوش تو در راهی داشتم چون شراب کهنه شعرم تازه بود در پناهت برگ و بار من شکفت تو مرا بردی به شهر یاد ها من ندیدم خوشتر از جادوی تو ای سکوت ای مادر فریاد ها گم...